داستان کوتاه پند آموز
«دزد باورها»
گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود
و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ مےکند
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و
عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من،
دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
حـریم آســــــمانی...برچسب : دزد باورها, نویسنده : 6harimeasemanie بازدید : 35